بی تو.

گیرم که آفتاب بر آید

و از لقاح با افق

در سایه روشن سحر، صبح را بزاید

مرا چه سود!؟

بی تو همه روزهایم 

تاریک است.



باران چشمانم:

چتر چکارم می آید!؟

وقتی که باران

از چشمانم می بارد!!!



سیل:

باران که از نگاهت بارید

تمامِ خاطراتم را

سیل برد



تنهایی مترسک:

کلاغ از مزرعه رفت

و گونه های مترسک

از اشک تنهایی خیس شد



تنهایی اتاق:

چشمهایم در قاب پنجره

هر روز خیره می ماند

به انتهای کوچه

- دلم آمدنت را گواهی میدهد!

اتاق این را می گوید!!!


سعید فلاحی (زانا کوردستانی)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها